به گزارش خبرساز ایران، عشق، جنون و جنایت؛ مثلثی شوم که هر از گاهی رخ مینمایاند و اذهان عمومی را درگیر میکند. جنایت به دست عاشق شکستخورده؛ این تیتری جدید نیست. بارها چنین اخباری را دنبال کردهایم. متهمان به قتل زیادی تاکنون این راه را رفته و به پایان خط رسیدهاند، اما این جنایتها چگونه رخ میدهد و در پس پرده چه میگذرد؟ مرور پروندههای جناییای که با این انگیزه تشکیل شده، میتواند رازگشای این وقایع تلخ باشد.
برخی عاشقان شکستخورده، دختران مورد علاقه خود را هدف جنایت قرار میدهند و برخی دیگر نفر سوم یا رقیب عشقی را به کام مرگ میکشانند تا به خواستهشان برسند اما این کار پایان و فرجامی جز میلههای زندان و چوبه دار ندارد.
نمیخواستم ازدواج کند
یکی از افرادی که با این انگیزه دست به جنایت زد مهندسی جوان بود که قبلاً ازدواج کرده و از همسرش جدا شده بود. او وقتی برای دومین بار عاشق شد اما به خواستهاش نرسید خون به پا کرد. او در بازجوییها توضیح داده: آن زن پرستار بیمارستانی در تهران بود. من افسردگی داشتم و برای درمان مدتی به بیمارستان محل کارش در رفتوآمد بودم که به او علاقهمند شدم. بعد از آشنایی با او حالم بهتر شد، هر دو تجربه تلخ طلاق را داشتیم. او هم به من علاقهمند بود و میخواستیم با هم ازدواج کنیم؛ اما بعد از مدتی اخلاق و رفتارش عوض شد و گفت به من علاقه ندارد و بهتر است از او دور شوم. همین حرفها باعث شد شک کنم پای عشق دیگری در میان است، آنقدر او را زیر نظر گرفتم که فهمیدم عاشق مرد دیگری است. نمیخواستم او با مرد دیگری جز من ازدواج کند. در خانهام اسید، طناب، قرص و چاقو تهیه کردم. چند بار دعوتش کردم که ترسید و نیامد، میخواستم با اسید صورتش را بسوزانم، با قرص او را بیهوش و چند روزی در خانهام حبساش کنم، با چاقو روی صورتش خط بیندازم و با طناب به مرگ تهدیدش کنم تا هوس ازدواج با کسی دیگر به سرش نزند؛ اما نقشههایم عملی نشد. هدفم کشتن او نبود، میخواستم آسیب جسمی ببیند و نتواند با مردی جز من ازدواج کند.
جوان شکستخورده در نهایت وقتی از قرار دختر مورد علاقهاش با مردی دیگر مطلع شد به آنجا رفت و با ضربات چاقو خون به پا کرد.
نداشتن توانایی حل مساله موضوعی است که کارشناسان در چنین رفتارهای جنونآمیزی بر آن تاکید دارند. عاشقان شکستخورده نمیدانند چگونه شکست را بپذیرند و چطور خود را از بحران عاطفی و روانی خارج کنند. آنان بعد از شکست عشقی زندگی را پایانیافته تلقی میکنند و همین امر سبب میشود در خشمی افسارگیسخته دست به چاقو ببرند. آموزش مهارتهای زندگی موضوعی است که بنا بر تاکید کارشناسان، از دوران مدرسه باید آغاز شود و تا دانشگاه ادامه پیدا کند اما جای این مهم در نظام آموزشی ما خالی است.
پایان مرگبار یک رابطه
در جنایتی مشابه که پرونده آن در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران در جریان است، پسری جوان که عاشق زنی شده بود و قصد داشت با او ازدواج کند در نهایت زن مورد علاقهاش را از پا درآورد. پسر جوان وقتی با جواب رد زن مورد علاقهاش مواجه شد با او قرار گذاشت تا در این باره صحبت کند. متهم میگوید: وقتی سر قرار رفتم او حرفهایی زد که اصلاً درست نبود. من هم عصبانی شدم و او را با چاقو زدم. او اصرار داشت رابطهمان را قطع و مرا ترک کند.
این متهم مدعی است خبر نداشته زن مورد علاقهاش قبلاً ازدواج کرده بوده و یک فرزند نیز داشته است. همین موضوع نشان میدهد عشقی آتشین که چنین جنایتی را سبب شد از روی شناخت کافی نبوده و بیشتر بر پایه احساسات بنا شده بوده و در نهایت نیز همین احساسات کنترلنشده سبب وقوع قتل شد.
آشنایی در اینستاگرام
یکی دیگر از متهمان به قتل که با انگیزهای مشابه دست به جنایت زد چنین گفته است: من یک صفحه در اینستاگرام دارم و مطالب طنز در آن میگذارم. دختر جوانی همیشه زیر پستهایم کامنت میگذاشت و بعد از مدتی در دایرکت پیام داد و از من پرسید چطور میتوانم شاخ مجازی شوم. به او راهکارهایی که بلد بودم آموزش دادم. بعد از آن ارتباطمان شکل گرفت و تا مدتی در اینستاگرام صحبت میکردیم. بعد از مدتی از او خواستم حضوری یکدیگر را ببینیم که قبول کرد. در پارکی در تهران قرار گذاشتیم و یک ساعتی صحبت کردیم. قبل از این ملاقات از او خوشم آمده بود، اما وقتی دیدمش بیشتر خوشم آمد و کمکم به او وابسته شدم. هر وقت از موضوعی عصبانی یا ناراحت بودم، کافی بود با او صحبت کنم تا آرام شوم. انگار رگ خواب مرا میدانست و میتوانست آرام و البته وابستهترم کند. ماجرای آشنایی با لیلا را به خانوادهام گفتم و خواستم به خواستگاری او بروند که قبول کردند. خیلی خوشحال با لیلا قرار گذاشتم و موضوع خواستگاری را به او گفتم، اما برعکس تصور من خوشحال نشد و هر بار به بهانهای خواستگاری را عقب میانداخت. این رفتارش مرا به شک انداخت.
این پسر موضوع را پیگیری کرد و فهمید پای رقیب عشقی در میان است. او توضیح میدهد: با او در یک پارک در شمال تهران قرار گذاشتم تا آخرین حرفها را بزنیم. او هم به محل قرار آمد. با خودم چاقویی بردم. از او خواستم آن پسر را فراموش کند و با من ازدواج کند تا گناهش را ببخشم. اما در چشمانم نگاه کرد و گفت عاشق آن پسر شده است. دیگر نفهمیدم چه میکنم. چاقو را از زیر لباسم بیرون آوردم و چند ضربه به او زدم.
در برخی از پروندههای مشابه شاهد هستیم که عاشقان شکستخورده بعد از ارتکاب قتل به زندگی خودشان نیز پایان میدهند. در حالی که کمک گرفتن از مشاور هنگام بحرانهای عاطفی میتواند از بسیاری از رفتارهای نامعقول پیشگیری کند.
ثبت دیدگاه