به گزارش خبرساز ایران، این لحظه در افسانه های ولادیمیر پوتین حک شده است: دیوار برلین به تازگی تسلیم چکش، اسکنه و تاریخ شده بود، و یک افسر KGB هنوز ۴۰ ساله خجالتی و مستقر در درسدن، آلمان شرقی، در وحشت بود، با سوزاندن اسناد و با نزدیک شدن جمعیت ،درخواست حمایت نظامی می کرد. پوتین در صحبت تلفنی گفته بود: ما نمی توانیم بدون دستور مسکو کاری انجام دهیم. و مسکو ساکت است. پوتین در مصاحبه ای که در سال ۲۰۰۰ در کتاب خود به نام “اول شخص” منتشر شد، آن سکوت وحشتناک را به یاد می آورد.او گفت: آن موقع این احساس را داشتم که کشور دیگر وجود ندارد و ناپدید شده بود دو سال پس از فروریختن دیوار، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز چنین کرد. یک دهه بعد، پوتین در روسیه به قدرت رسید و از احیای آن صحبت می کرد.
مرگ اتحاد جماهیر شوروی و کالبد شکافی جسد توسط پوتین به توضیح اینکه چرا او با حمله وحشیانه به اوکراین، درگیری اروپایی – و رویارویی با واشنگتن – را به خطر انداخته کمک می کند. او در آن مصاحبه بیش از دو دهه پیش ادامه داد که ایالات متحده آمریکا از «فلج قدرت» رنج می برد. اگر این عبارت آشنا به نظر می رسد، به این دلیل است که پوتین آن را در یک سخنرانی سرسختانه برای توجیه جنگ جدید خود تکرار کرد. پوتین در ۲۴ فوریه گفت که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی “به ما نشان داد که فلج قدرت . . . اولین قدم به سوی انحطاط و فراموشی کامل است. از نظر او پایان جنگ سرد یک موضوع ایدئولوژیکی یا اقتصادی نبود بلکه نگرش و اراده بود. شوروی پلک زد و آمریکایی ها از فرصت استفاده کردند. پوتین گفت: ما فقط برای یک لحظه اعتماد خود را از دست دادیم، اما همین کافی بود تا توازن نیروها را در جهان بر هم بزنیم. بسیاری از آنچه پس از آن رخ داده است – دوران تک قطبی برتری ایالات متحده که پوتین به آن فحش می دهد، گسترش ناتو که او آن را محکوم می کند، کاهش روسیه که او آن را رد می کند و بازسازی ای که اکنون به دنبال آن است – فقط ثابت می کند که او در آن لحظه ثابت قدم است. آنچه پوتین واقعاً میخواهد موضوعی همیشگی برای مناظرههای خبری کابلی و جلد مجلات با تفکر بزرگ است. تهاجم جدید به اوکراین سوالاتی را در مورد سلامت روانی رهبر روسیه و انزوای دوران بیماری همه گیر ایجاد کرده است. اما انگیزههای او را میتوان تا حدی از کتاب و مقالههای مکرر و سخنرانیهای اصلیاش که همگی سرشار از کینه، تبلیغات و توجیه خود هستند، دریافت. با توجه به این نوشتهها، حمله روسیه به اوکراین کمتر در مورد اتحاد مجدد دو کشوری به نظر میرسد که پوتین آنها را «یک کل واحد» میداند، همانطور که سال گذشته در مقالهای طولانی بیان کرد به جای به چالش کشیدن ایالات متحده و عوامل ناتو، آن برندگان مغرور و نامشروع جنگ سرد.. این طرز وحشیانه پایین گفتن از اوج استثنایی و عصمت و حلالیتشان از کجا آمده است؟ پوتین در زمان اعلام جنگ خواستار شد او گفته است که جهانی با یک ابرقدرت مسلط “غیرقابل قبول” است و دائما هشدار می دهد که این عدم تعادل – که نمونه آن در گسترش ناتو است – موجودیت روسیه را تهدید می کند. او می گوید: برای کشور ما، این موضوع مرگ و زندگی است.
در «اول شخص»، مجموعهای از مصاحبهها با پوتین و اقوام و نزدیکان مختلف، او به خود میبالد که در دبیرستان، به جز یک موضوع، نمرات عالی دریافت کرده است. او اعتراف می کند که من در ترکیب بندی نمره B گرفته بودم. اگر چنین است، معلم به درستی متوجه شده است نوشتههای او در جاهای دیگر از سادهبودن به بیشازحد، از تأملآمیز به کاملاً خودخواهانه تغییر میکند. با این حال، این ترکیبها بهعنوان یادداشتهای دیکتهشده برای بایگانی تاریخ عمل میکنند: تلاشهای پوتین برای ایجاد موضعی از سرکشی همیشگی، برای بیان یک استثناگرایی روسی مصون از قوانین و هنجارها. آنها رهبری را به تصویر می کشند که قصد دارد اشتباه تاریخی محسوسی را که به کشورش و خودش تحمیل شده جبران کند، و مردی که متقاعد شده است که مسکو دیگر هرگز نباید ساکت شود.
در اواخر سال ۱۹۹۹، پوتین، نخستوزیر وقت، مقالهای طولانی درباره «روسیه در آستانه هزاره» منتشر کرد و از وضعیت وخیم بینالمللی کشورش ابراز تاسف کرد. او سقوط اقتصادی روسیه در دهه ۱۹۹۰ را به دلیل «بیهودگی تاریخی» کمونیسم دوران شوروی و «طرحهای برگرفته از کتابهای درسی خارجی» مقصر میداند، که حفاری در مورد مشاوران غربی که در حمل مدلهای بازار و اصلاحات نقطهای به چتر نجات داده بودند. پوتین مینویسد، با زیرساختهای ضعیف، سرمایهگذاری خارجی پایین و شاخصهای بهداشتی ضعیف، روسیه با احتمال واقعی «لغزش به طبقه دوم و احتمالاً حتی سوم از کشورهای جهان» مواجه شد.
با این وجود، پوتین قاطعانه معتقد است که ملت می تواند یک بار دیگر شکوهمند شود، که “برای دفن روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ خیلی زود است”. پاسخ، بازگشت به ارزشهای حزب کمونیست نیست – آنها «راهی به یک کوچه کور» بودند – بلکه یک استراتژی بلندمدت برای توسعه اقتصادی و تجدید اخلاقی، حتی معنوی است. جزئیات مبهم است، اما برای یکی: “روسیه به یک قدرت دولتی قوی نیاز دارد و باید آن را داشته باشد.” پوتین این الزام را با عباراتی تقریباً عرفانی بیان می کند. او بعداً در کتاب خود توضیح می دهد: «از همان ابتدا، روسیه به عنوان یک دولت فوق متمرکز ایجاد شد. این عملاً در کد ژنتیکی، سنتها، و ذهنیت مردم آن مشخص شده است.»
مانیفست ۱۹۹۹ که اندکی قبل از استعفای بوریس یلتسین از ریاست جمهوری و واگذاری قدرت به پوتین منتشر شد، بیش از آنکه بزرگ باشد، باشکوه است. پوتین حتی احیای روسیه را یکی از “رویدادهای سیگنال” هزاره جدید و سالگرد مسیحیت می داند. اما وقتی او استدلال میکند که «نیروهای سیاسی-اجتماعی مسئول» باید استراتژی نوسازی روسیه را بسازند، کاملاً واضح است که پوتین چه کسی را در نظر دارد. در کتاب “اول شخص” که سال بعد منتشر شد، او به “مأموریت تاریخی” خود می اندیشد، ثبات سلطنت ها را می ستاید و امکان اصلاح قانون اساسی برای طولانی شدن دوره ریاست جمهوری را در نظر می گیرد. او گفت: شاید چهار سال زمان کافی برای انجام کارها باشد. اما چهار سال کوتاه مدت است. یکی از همکاران به نقل از “اول شخص” که در اوایل دهه ۱۹۹۰ با پوتین در دفتر شهردار سن پترزبورگ کار می کرد، به یاد می آورد که چگونه پوتین به جای آویزان کردن پرتره استاندارد یلتسین در دفتر خود، تصویری از پیتر کبیر را انتخاب کرد. شکوه روسیه هدف اوست، اما قدرت خود پوتین همیشه وسیله مناسبی است. پوتین مدتهاست به این نتیجه رسیده است که در سر راه این عظمت و قدرت ایالات متحده ایستاده است. پوتین در مقاله ای در نوامبر ۱۹۹۹ در توجیه سرکوب مسکو علیه جدایی طلبان چچنی نوشت: ما برای روابط خود با ایالات متحده ارزش قائل هستیم و به برداشت آمریکایی ها از ما اهمیت می دهیم.» او پس از ۱۱ سپتامبر، یکی از اولین سران دولتی بود که از واشنگتن حمایت کرد – هر چند هر گونه تظاهر به نزدیکی به زودی به تضاد تبدیل شد. در سال ۲۰۰۷، پوتین در یک کنفرانس امنیتی بینالمللی در مونیخ سخنرانی کرد و به حضار اطلاع داد که “از ادب بیش از حد خودداری خواهد کرد”، علیه سیستم پس از جنگ سرد تحت رهبری ایالات متحده شروع کرد.
او پرسید “دنیای تک قطبی چیست؟” این دنیایی است که در آن یک ارباب وجود دارد، یک حاکم او این مدل را نه تنها «غیرقابل قبول» بلکه «غیرممکن» خواند و از واشنگتن که در عراق و افغانستان غرق شده است، انتقاد کرد که «از هر جهت از مرزهای ملی خود فراتر رفته است. پوتین ائتلاف ناتو را به دلیل استقرار “نیروهای خط مقدم” خود در مرزهای روسیه مورد حمله قرار داد و آن را “تحریکی جدی” خواند. او شکایت کرد که ناتو و اتحادیه اروپا به دنبال جانشینی سازمان ملل هستند (جایی که روسیه به راحتی از حق وتوی شورای امنیت برخوردار است) و سخنرانیهای غربی در مورد آزادی پوشش ریاکارانه برای سیاستهای امنیتی خودخواهانه بود.. او گفت: روسیه – ما – دائماً در مورد دموکراسی آموزش می بینیم. اما به دلایلی کسانی که به ما آموزش می دهند نمی خواهند خودشان یاد بگیرند.
مسکو مجبور نبود این عدم توازن قدرت را بپذیرد، او استدلال کرد: “روسیه کشوری با تاریخ بیش از هزار سال است و عملا همیشه از این امتیاز برای اجرای یک سیاست خارجی مستقل استفاده کرده است.” ظاهراً تهاجم به اوکراین تمایل او به برهم زدن و بازسازی نظم بینالمللی را ثابت کرده است، اما پوتین این مقاصد را مدتها پیش علنا و آشکارا اعلام کرد.
ژوئیه گذشته، پوتین مقالهای با عنوان « وحدت تاریخی روسها و اوکراینیها» منتشر کرد. او ادعا می کند که دو ملت واقعاً یک ملت هستند که دارای ایمان، فرهنگ و زبان مشترک هستند و “اوکراین مدرن” چیزی بیش از آفرینش دوران شوروی است. مثل همیشه، او از تلاشهای شوم خارجی برای تضعیف این میراث مشترک سخن میگوید، اما او همچنین ابراز تاسف میکند که چگونه اتحاد جماهیر شوروی، در آغاز، به اشتباه به جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی حق جدایی داده است. او می نویسد که این “بمب ساعتی” در پایان جنگ سرد منفجر شد و کشورهای اقماری شوروی سابق “یک شبه خود را در خارج از کشور دیدند و از بین رفتند. . . از سرزمین مادری تاریخی خود جدا شدند.» در کتابشان «آقای پوتین: عامل در کرملین، فیونا هیل و کلیفورد جی. گادی می نویسند که پوتین اغلب از «تاریخ مفید» استفاده می کند – اینکه او حافظه جمعی را برای اهداف شخصی و سیاسی دستکاری می کند، به عنوان وسیله ای برای «پوشاندن ردای مشروعیت به خود و دولت روسیه».
در توجیهات حمله به اوکراین، تاریخ مفید مشغول کار است. همانطور که پوتین می گوید، این یک تهاجم نیست، بلکه یک اتحاد مجدد است. این نقض قوانین بین المللی نیست، بلکه بازگرداندن دارایی های قانونی است که با پایان جنگ سرد از بین رفته است. پیشرفت نامحسوسی در تفاسیر تاریخی پوتین وجود دارد. در ماه ژوئیه، رئیس جمهور روسیه نوشت که “حاکمیت واقعی اوکراین تنها در مشارکت با روسیه امکان پذیر است”، که حداقل می توان گفت، یک تعریف عجیب از حاکمیت است.او در سخنرانی خود در ۲۱ فوریه، فراتر رفت و اظهار داشت که اوکراین در واقع هرگز سنت های پایداری از دولت واقعی نداشته است. سه روز بعد، با تهاجم اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، تهدید معکوس شد. اوکراین برای زنده ماندن نیازی به کمک روسیه نداشت، اما این کشور و متحدان غربیاش یک تهدید وجودی برای بقای روسیه، «برای موجودیت کشور ما و برای حاکمیت آن» به شمار میرفتند.
شایان ذکر است با فرمان ولادیمیر پوتین هم اکنون نیروهای روسی از چند مسیر در حال پیشروی در اوکراین هستند.
رئیس جمهوری روسیه در نطقی تلویزیونی در ۲۴ فوریه (دو روز پیش) اعلام کرد که با ادامه تهدید از طرف اوکراین، کشورش احساس “امنیت و توسعه” نمیکند.
در حملات اخیر، فرودگاهها و مناطق نظامی نزدیک شهرهای اوکراین اول هدف قرار گرفتند و بعد تانکها و نیروهای نظامی از شمال، شرق و جنوب از طرف روسیه و بلاروس-متحد این کشور- به اوکراین گسیل شدند.
بسیاری از توجیهات آقای پوتین نادرست یا غیرمنطقی بود؛ او مدعی شد هدف از این حملات حفاظت از مردمی است که مورد آزار و نسل کشی قرار گرفتهاند؛ همچنین غیرنظامیکردن و پاکسازی اوکراین از “نازیسم از اهداف این حملات اعلام شده بود.
در حقیقت هیچ نسلکشی در اوکراین اتفاق نیفتاده بود. اوکراین دارای دموکراسی بانشاطی است که سکان هدایت آن در دستان یک رئیس جمهوری یهودیست.
ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهوری اوکراین، که حمله روسیه را به یورش نازیهای آلمان در جنگ جهانی دوم تشبیه کرده پرسیده: “من چگونه میتوانم نازی باشم؟”
ولادیمیر پوتین مکررا گفته بود اوکراین به دست افراطیها افتاده؛ این اتهامات از زمان ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهوری حامی روسیه که در سال ۲۰۱۴ میلادی پس از ماهها اعتراضات خیابانی از قدرت کنار رفت، ادامه داشته است.
پس از این اتفاق، روسیه با الحاق کریمه تلافی کرد و شورشها را در شرق اوکراین تحریک کرد؛ این کشور از جداییطلبانی که با نیروهای اوکراین در جنگ بودند حمایت میکرد؛ درگیریهایی که ۱۴ هزار کشته بر جا گذاشته است.
در اواخر سال ۲۰۲۱ میلادی، روسیه استقرار گسترده نیروهای نظامیش را نزدیک مرز با اوکراین آغاز کرد ولی باز انکار میکرد که قصد حمله دارد.
ولادیمیر پوتین بعدا توافق صلح شرق اوکراین را لغو کرد و استقلال دو منطقه تحت کنترل شورشیان دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین را به رسمیت شناخت.
سالهاست که روسیه در برابر نزدیک شدن اوکراین به اتحادیه اروپا و عضویت این کشور در اتحاد نظامی ناتو (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) مقاومت میکند.
رئیس جمهوری روسیه زمان اعلام فرمان حمله، ناتو را به تهدید “آینده تاریخی به عنوان یک ملت” متهم کرد.
انتصاب شویگو بهعنوان وزیر دفاع روسیه در سال ۲۰۱۲ باعث شد موقعیت و اعتبار ارتش روسیه به مرور تقویت شود. شویگو که یکی از نخبگان سیاسی کهنهکار روسیه محسوب میشود، حضوری مداوم در میان بالاترین ردههای قدرت در مسکو داشته است.
نظامیسازی جامعه روسیه و بازسازی ارتش تحت رهبری سرگئی شویگو، وسوسهای غیرقابلچشمپوشی برای پوتین ایجاد کرده بود؛ وسوسهای که نمیتوانست با تردیدهای اطلاعاتی یا ملاحظات دیپلماتیک آن را بیاثر کند و اکنون که تهاجم به خاک اوکراین بهشدت در جریان است، پیامدهای کامل استراتژی نظامی جدید کرملین آشکار میشود.
ثبت دیدگاه