حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۷ دی , ۱۴۰۳ 26 جماد ثاني 1446 Friday, 27 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 6679 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 1×
«مانند خود بودن» از فضانورد شدن سخت‌تر است
16 اسفند 1400 - 9:36
1
معلم کلاس اول، سوال تکراری همه‌ی سالهای گذشته را دوباره پرسید: «وقتی بزرگ شدید، می خواهید چه کاره شوید؟»
پ
پ

به گزارش خبرساز ایران، بچه‌ها هم پاسخ‌های تکراری سالهای گذشته را تکرار کردند: «دکتر. دکتر. مهندس. دکتر. مهندس. مهندس. فضانورد. دکتر. مهندس».

همه می‌خواستند وقتی بزرگ شدند به «جامعه» خدمت کنند.

هنوز نخستین حروف الفبا را نیاموخته بودند. هنوز دنیا را ندیده بودند. هنوز کشور را نمی‌شناختند. اما پدرها و مادرها و رسانه‌ها کار خود را خوب انجام داده بودند.

یادشان داده بودند که اینجا سرزمین دکترها و مهندس‌هاست. یادشان داده بودند که اینجا «مدرک» خود یک «شغل» است. یادشان داده بودند که وقتی بزرگ شدی و خواستگاری رفتی، اگر بگویی مهندسی، کسی نمیگوید شغلت چیست.

یادشان داده بودند که فضا، فضای ناامنی است.

یادشان داده بودند که این جماعتی که در اطرافتان زندگی می‌کنند، دوست دارند شما «دکتر و مهندس» شوید. و تو اگر می خواهی رسوای جماعت نباشی، همرنگ جماعت باش.

حتی یادشان داده بودند که در خلوت خود، به خانه و ماشین و ثروتی که دکترها و مهندسها دارند فکر کنند و در کلاس خود، از «خدمت به جامعه» بگویند.

پدرها و مادرها، تنها نکته‌ای را که برای نگونبختی فرزندانشان لازم بود، خوب آموزش داده بودند. خیلی خوب. یادشان دادند که برای انتخاب آرزوهایت، به آرزوهای اطرافیانت فکر کن و نه به میزان رضایتی که پس از تحقق آرزوهایت تجربه می‌کنی.

بچه‌ها، آرزوهایشان را گفتند. یا بهتر بگویم: آرزوهای پدرها و مادرهایشان را تکرار کردند.

بچه‌ها، به همکلاسی خود که قرار بود فضانورد شود، خندیدند. در حالی که او تنها کسی بود که آرزوی خودش را گفت.

هجده سال گذشت.

برگه‌ای را پیش رویشان قرار دادند با هزار خانه‌ی سفید و یک قلم که با آن می‌توانستند سرنوشتشان را خط‌‌ خطی کند. با دقت و تمرکز. هیچ خانه‌ای نباید نیمه سیاه می‌شد. یا سیاه سیاه یا سفید سفید.

در اینجا، باید منتظر می‌ماندند تا دانشگاه‌ها، آنها را انتخاب کنند و به آنها بیاموزند که باید چه چیزی را دوست داشته باشند.

یکی که در دلش همیشه دوست داشت باستان ‌شناس شود، مهندس شد.

یکی که در دلش دوست داشت مهندس شود، حسابدار شد.

آنکس که می‌خواست حسابدار شود، پزشک شد.

تنها کسی که راه خودش را رفت، آن فضانورد دوران دبستان بود که رویایش را خودش انتخاب کرده بود. او بزرگتر شد و دنیا را بهتر شناخت و تصمیم گرفت به جای فضانورد شدن، نویسنده شود.

او بعدها آموخت: در جامعه‌ای که مردم، تو را مانند خودشان می‌خواهند، مانند خودت بودن حتی از فضانورد شدن سخت‌تر است!

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.