به گزارش خبرساز ایران، یکی دیگر از توصیههای حاضر و آمادۀ مشاورۀ کالج از منشائی ناشناس این است: «اگر آنچه را دوست داری انجام بدهی پیدا کنی، آن وقت دیگر مجبور نیستی یک روز هم در زندگیات کار کنی».
اما، به عقیدۀ دوک و دیگران، این توصیه، افراد را اشتباه راهنمایی میکند. پل اوکیف، استادیار روانشناسی دانشگاه ییل، کالج ان. یو. اس، میگوید: «این توصیه به این معنی است که اگر عملی که انجام میدهی مثل کار است، یعنی دوستش نداری».
اوکیف مثال دانشجویی را بیان کرد که از این آزمایشگاه به آن یکی میپرد و سعی میکند تا آن آزمایشگاهی را بیابد که موضوع تحقیق آن مورد علاقهاش باشد: «تصور این است که اگر وقتی قدم به یک آزمایشگاه میگذارم، غرق در هیجان نمیشوم، پس موضوع تحقیقش اشتیاق یا علاقهام نیست».
او و دو همکارش – دوِک و گرِگ والتون از دانشگاه استنفورد – اخیراً مطالعهای را انجام دادند که میگوید ممکن است زمانش رسیده باشد که شیوۀ تفکرمان را دربارۀ علایقمان تغییر دهیم. آنها استدلال میکنند که علاقه «پیدا» نمیشود، بلکه ایجاد میشود.
بر اساس پژوهش دوک، افرادی که نوعی ذهنیت رشد در مورد هوش خودشان دارند از شکست کمتر میترسند، چرا که آنان معتقدند ذکاوت پروردنی است نه ذاتی.
علایق به تواناییها مرتبطاند اما از آنها مجزایند؛ ممکن است به چیزی علاقهمند باشیم اما در انجامش خیلی خوب نباشیم. اوکیف میگوید: «۲۵ سال است که گیتار میزنم، اما نمیتوانم بگویم که تواناییهایم در ۱۰ سال گذشته خیلی بهتر شدهاند».
افرادی که فکر میکنند علایق را باید پیدا کرد تمایل دارند شغلهایی انتخاب کنند که از آغاز کاملاً مناسبشان است. آنها رضایت را بیش از درآمدِ خوب در اولویت قرار میدهند. درحالیکه، افرادی که فکر میکنند علایق ایجاد میشوند اهداف دیگری را، بیش از رضایت بیواسطه از کار، در اولویت قرار میدهند.
مؤلفان این مطالعه مینویسند: «آنها در طول زمان رشد میکنند تا حرفهشان را بهتر انجام دهند» و اینطور ادامه میدهند: «سرانجام، افرادی که تناسب کاملشان را در یک شغل پیدا نکردند میتوانند امیدوار باشند؛ بیش از یک راه برای رسیدن به علاقه به کار هست».
ثبت دیدگاه