به گزارش خبرساز ایران، عظیمی در تحلیل اختصاصی خود برای پایگاه اطلاعرسانی «راوی امروز» نوشته است:
«بانى ورود نخستین دوربین فیلمبردارى و نمایش فیلم به ایران، در سال ۱۲۷۹ شمسی برابر با ۱۹۰۰ میلادی، «مظفرالدّینشاه قاجار» بوده است و نخستین فیلمبردار ایرانى نیز «ابراهیم خان عکاسباشى» محسوب مىشود.
در سال ۱۳۷۹ در چهارمین جشن بزرگ سینمای ایران و همزمان با بزرگداشت صدمین سال ورود سینما به ایران بود که ۲۱ شهریورماه به عنوان «روز ملی سینما» و روزی نمادین وارد تقویم شد که هر سال جشن خانه سینما در این روز برگزار میشود.
به همین مناسبت، قصد داریم نگاهی اجمالی به جایگاه نابینایان و نحوه پرداختن به نابینایی در سینمای کشورمان بیندازیم.
نه تنها در سینما، بلکه در صدا و سیمای کشورمان نیز آنگونه که بایسته و شایسته است، به موضوع نابینایی، پرداخته نشده است؛ اگر به طور خاص، سینما را مورد بررسی قرار دهیم، نام چند فیلم، بیشتر خودنمایی میکند که عبارتاند از «رنگ خدا، بید مجنون و گلهای داوودی».
فیلمهای دیگری چون «چشمان سیاه، ایستگاه بهشت، از کرخه تا راین» و چند مورد انگشتشمار دیگر نیز به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به موضوع نابینایی پرداختهاند که در تمام این سوژه قرار دادنهای مقوله نابینایی، چند مورد به چشم میخورد:
۱- اغراق در خصوص نابینایی
گاه ملاحظه میشود که شخصیت نابینای ماجرا، تواناییهای خارقالعاده دارد و با لامسه یا بویایی یا حس ششم، قادر به تشخیص و تمیز همه چیز هست.
مثلاً رنگها را با لمس کردن اشیا تشخیص میدهد یا با بهکارگیری حس ششم فوقالعاده قوی خود، حتی میتواند از فاصله بسیار دور، آدمها را شناسایی کند و از این قبیل اغراقها که هیچکدام در خصوص نابینایان صدق نمیکند و تنها به ایجاد فرهنگ غلط و تصور نادرست از نابینایان منتج میشود.
۲- ایجاد حسّ ترحّم
در اغلب موارد، کارگردانی که نابینایی را سوژه قرار داده، تا میتواند، صحنهها و سکانسهای اشکآور را در فیلم میگنجاند تا با برانگیخته شدن حسّ ترحّم مخاطب، برای فیلم خود، بیننده دستوپا کند؛ سکانسهایی که نظیرش را در «رنگ خدا» بسیار دیدهایم.
این امر، تنها ترحمهای نابجایی را در جامعه برای نابینایان در پی خواهد داشت که سبب میشود حتی نتوانند در جامعه، حضوری بدون دغدغه داشته باشند.
۳- نابینایی به دلیل پیشگیری از ارتکاب گناه
در برخی موارد، اینگونه به مخاطب القا میشود که شخصیتِ نابینای داستان، لیاقتِ برخورداری از بدنِ سالم را نداشته و اگر چشمانِ بینا داشت، مرتکبِ گناه میشد؛ پس مصلحت در نابینا بودنِ اوست!
موضوعی که در فیلم «بید مجنون» ملاحظه میشود و شخصیتِ نابینا، پس از به دست آوردنِ بیناییاش، دست به کارهای ناصواب زده، بنابراین مجدداً بیناییاش از او گرفته میشود.
۴- تحقیر و تمسخر
بسیار دیده میشود که علیالخصوص در فیلمهای طنز، از الفاظِ مرتبط با معلولیت خاصه نابینایی یا با سوژه قرار دادنِ نامناسبِ شخصیتی نابینا، میخواهند به خلقِ موقعیتهای طنزآمیز بپردازند.
عباراتی نظیرِ «مگه کوری»، «مگه چُلاغی» و… نمونههای بارزِ این تحقیر و تمسخرهای لفظی در عرصه طنز هستند.
۵- نابینایی مساوی با گناهکار بودن
در بسیاری از فیلمها، ملاحظه میشود که شخصیتِ گناهکار، خلافکار، سردسته باندهای قاچاقچیان، تبهکاران و… دارای نوعی معلولیت است.
مثلاً یک پا یا یک دست یا یک چشم ندارد که این نیز شیوهای نادرست از پرداختن به مقوله نابینایی است.
«نمایشِ واقعیتها» علاجِ کار
اما علاجِ کار چیست؟ چگونه میتوان مانعِ این فرهنگسازیهای غلط و ایجادِ تصوّرات و توقّعاتِ نابجا شد؟
نمایشِ واقعیتهای زندگیِ نابینایان، تنها علاجِ این مسئله است.
نابینایان مانند سایر اعضای جامعه، به تحصیل، اشتغال، تفریح و امور دیگرِ زندگی میپردازند که در این مسیر، به دلیل عدم دسترسپذیری اماکن فیزیکی و فضای مجازی و عدم مناسبسازی فرهنگی، با مشکلاتی نیز مواجه میشوند.
نمایشِ همین روندِ عادیِ زندگی و مواجهه با چالشها، میتواند به جامعه درک صحیحتری از نابینایی و تعامل با نابینایان بدهد.
اگر بخواهیم به یک نمونه موفق در این خصوص اشاره کنیم، میتوانیم از سریال «هزاران چشم» نام ببریم که گرچه در عرصه سینما نیست، اما «مهدی هاشمی» که بازیگرِ شخصیتِ نابینای سریال است، به خوبی نقشِ نابینایی را بازی میکند که در جامعه حضور دارد، مشغولِ کار و زندگیِ عادیاش است، تعاملات روزمره خود را دارد و با چالشهایی نیز مواجه میشود.
در خصوص طنز نیز هیچ کس مخالفِ پرداختن به معلولیت، بهویژه نابینایی در حوزه طنز نیست، اما این امر نباید به گونهای تمسخرآمیز باشد.
میتوان در فیلمهای طنز، با استفاده از ایجاد موقعیتهای مختلف و رویاروییِ شخصیتِ نابینا با آن موقعیتها، به خلقِ طنز پرداخت.
استفاده از خودِ نابینایان در فیلمی با موضوعِ نابینایی
نکته پایانی اینکه استفاده از خودِ نابینایان در فیلمی با موضوعِ نابینایی، علاوه بر اینکه مانعِ ایجادِ بسیاری از این اغراقها میشود، نوعی فرهنگسازی نیز به شمار میآید؛ چراکه در سینمایی که اغلب بازیگرانش دستِکم ظاهراً معلولیتی ندارند، حضورِ یک نابینا در لباسِ بازیگر، علاوه بر نمایشِ نابینایی به عنوانِ یک تنوّع، این فرهنگ را ایجاد میکند که نابینایان مانندِ تمام اعضای جامعه، میتوانند در جایگاههای مختلف فعالیت کنند».
ثبت دیدگاه