به گزارش خبرساز ایران، بدون همذاتپنداری، زمینهای برای اخلاق اجتماعی و زیست اخلاقی باقی نمیماند، جز تازیانۀ قانون که آن نیز در برابر خودخواهیها و منفعتطلبیهای انسان، چندان کارایی ندارد.
در واقع آنچه ستم را بر دیگری آسان میکند، ناتوانی ستمگر از درک رنجی است که ستمدیده میبرد. جامعهای که اعضا و اجزای آن، همدیگر را نمیبینند و بر دردهای یکدیگر نمیگریند، مجموعهای فاسد و رو به فنا و اضمحلال است. چنین جامعهای، نه جایی برای زیستن و بالیدن، که زندانی برای رنج کشیدن و افسردن است.
خانم هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» بهخوبی نشان میدهد که میان ستم به دیگری و توانایی در همذاتپنداری، رابطهای معکوس و بسیار دقیق وجود دارد؛ یعنی هر قدر که فردی یا جامعهای در همذاتپنداری ناتوانتر باشد، در ظلم و بزهکاری و کشتار، توانمندتر و جسورتر است؛ زیرا رنج دیگری در او هیچ احساسی برنمیانگیزد تا مانع او شود.
بر پایۀ تحقیقات خانم هانا آرنت، آدلوف آیشمن، افسر ارتش نازی آلمان و از متهمان هولوکاست، انسانی خانوادهدوست، مؤدب، برخوردار از همۀ پرنسیبهای اجتماعی و حتی افکار مثبت بود؛ اما ذرهای قدرت همذاتپنداری نداشت. به همین دلیل کشتن انسانها برای او آسان بود و معنایی جز عمل به وظیفۀ سازمانی نداشت.
همذاتپنداری، بیشوکم در طبیعت همۀ انسانها هست، اما راههایی وجود دارد که آن را تقویت میکند یا به سطح لازم برای زیست جمعی میرساند. موسیقی، قصه، رمان و سینما، بیشترین توفیق را در تقویت و تشدید همذاتپنداری در میان انسانها دارند و به ما میآموزند دیگران نیز وجود دارند، رنج میبرند و همچون ما درد میکشند.
سینما و هر هنر یا فن یا برنامه ای که بتواند انسان را از لَختی خویش بیرون بیاورد، و او را از درد و رنج دیگری متاثر بکند، اخلاقیترین کار ممکن را کرده است.
ثبت دیدگاه